مطلب عاشقانه

بـﮧ گوش خــُدا برســـانید

 

 آدَمـ ـﮧ ایـטּ حـــَوا ســالهـــاست کـﮧ رَفتـﮧ اَســت

 

 ایـטּ حــَواے تنهــــا را برگرداטּ پیـش خودَت


 بهشتــَش را نمــے خواهــَمـ


 بـﮧ جهنمــش هــَـمـ راضـے اَمـ


 هــَرجــایـے باشــَد جــُز ایـטּ دُنیـــا


 ایـטּ دُنیــا زیــادے بوے آدَمـ گرفتــﮧ اَســت ... .


عکس نوشته عاشقانه جدید


زنـבِگـــےِ زَنــگ تَفریــפـــےِ

کـפּتـآـﮧ اَسـت

یـآבِمـآטּ بـآشَـב

زَنـگ بَعـב פـسآبــ בآریـــم


عکس نوشته های عاشقانه جدید


7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 1:39 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

دانلود آلبوم جدید احسان خواجه امیری با نام پاییز تنهایی

 

Ehsan Khajeamiri Paeez Tanhaei دانلود آلبوم جدید احسان خواجه امیری با نام پاییز تنهایی

دMP3 – ۱۲۸

۰۱ Tanhaei.mp3

۰۲ Paeiz.mp3

۰۵ Ashegh.mp3

 

       
       
       
       
       
       
       
       
       
       
       
 

 

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 2:6 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

شنیدم میگن:

اگه یه دختر بخاطر یه پسر اشک میریزه یعنی واقعا دوسش داره

گریه کردن | اشک ریختن دختر | درآوردن گریه دخترها | عکس عاشقانه جدید | لحظه جدایی دختر و پسر

 

اما اگه یه پسر بخاطر دختر اشک بریزه...،یعنی هیچ وقت نمیتونه کسی رو مثل اون دوس داشته باشه..

اشک ریختن پسر| گریه کردن مرد | وقتی یک مرد گریه میکند | عکس عاشقانه | عشق دونی | گریه کردن اقایان

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 1:53 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

نمی دونی تو این روزا چقدر یاد تو می افتم

نمی دونی تو این روزا چقدر از زندگی سیرم

دارم می میرم از اینکه تو رفتی و نمی میرم

 

نمی دونی تو این روزا چقدر یاد تو می افتم

ته دنیام نزدیکه نگاه کن کی بهت گفتم

 

کجا باید برم بی تو، تویی که قدّ ِ دنیامی

که هر جایی رو می بینم نبینم پیش چشمامی

 

برم هر جای این دنیا شبم با بغض دمسازه

آخه هر جا یه چیزی هست منُ یاد تو بندازه

 

نمی دونم تو این برزخ کی از این درد می میرم

نمی دونم چرا یک شب فراموشی نمی گیرم

 

منُ اینجا بکُش وقتی قراره تازه رویا شی

اگه تا آخر دنیا قراره تو دلم باشی....

 

 

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 11:29 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی ...

غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی

 با من به جمع مردم تنها خوش آمـدی

 بین جماعتی که مرا سنگ می زنند

 می بینمت ، برای تماشا خوش آمدی

 راه نجات از شب گیسوی دوست نیست

 ای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی ...

 پایان ماجرای دل و عشق روشن است

 ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی

 با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود

 منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی

 ای عشق ، ای عزیز ترین میهمان عمـر

 دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی ...

 

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 11:28 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

دلــــــــــم در حســـــــــرت یک دوست

 

کسی ما را نمی پرسد کسی ما را نمی جوید

کسی تنهایی مارا نمی گرید

دلم در حسرت یک دست

دلم در حسرت یک دوست

دلم در حسرت یک بی ریای مهربان ماندست

و اما با توام ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی

کدامین یار ما را می برد تا انتهای باغ بارانی

کدامین آشنا آیا به جشن چلچراغ عشق مهمان میکند ما را

بگو ای دوست

بگو ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی

تو که حتی شبی را هم به خواب من نمی آیی

تو حتی روزهای تلخ نامردی

نگاهت التیام دستهایت را دریغ از ما نمیکردی

من امشب با تمام خاطراتم با تو هم خواهم گفت

من امشب با تمام کودکیهایم برایت اشک خواهم ریخت

من امشب دفتر تقویم عمرم را به دست عاصی دریای ناآرام خواهم داد

همان دریا که میگفتی

که بغض شکوه هایم از گلویش موج خیزش زخم برمیداشت

بگو ای دوست بگو ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی

کدامین یارمارا می بردتا انتها باغ بارانی میشد

 

 


7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 11:25 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

شايد اين گونه خدا خواست مرا زجر دهد

قسمت اين بود که من با تو معاصر باشم

تا در اين قصــــه پر حادثــه حاضــــر باشم

حکم پيشانی ام اين بود که تو گم شوی و

من بــه دنبال تو يک عمر مسافــــر باشـــم

تو پری باشـــی و تا آن سوی دريا بروی

من به سودای تو يک مرغ مهاجر باشم

قسمت اين بود، چرا از تو شکايت بکنم؟

يا در اين قصـــه بــــه دنبال مقصر باشم؟

شايد اين گونه خدا خواست مرا زجر دهد

تا برازنده اســــم خوش شاعـــر باشـــــم

شايد ابليس تو را شيطنت آموخت که من

در پس پرده ايمان بــــه تــــو کافـــر باشـم

دردم اين است که بايد پس از اين قسمت ها

 

سال هــــا منتــظـر قسمت آخـــــر باشــــــم

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 11:23 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست

بهــــار آمده اما هــوا هــوای تو نیست

مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست

بـــه شوق شــال و کلاه تـــو برف می آمد...

و سال هاست از این کوچه رد پای تو نیست

نسیم با هوس رخت های روی طناب

به رقص آمده و دامن رهای تـو نیست

کنــــار این همه مهمــــان چقـــــدر تنهایـــم!؟

میان این همه ناخوانده،کفش های تو نیست

بــــه دل نگیر اگـــر این روزهـــا کمی دو دلــــم

دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست

به شیشه می خورد انگشت های باران...آه...

شبیه در زدن تــــو...ولـــــی صدای تـــو نیست

تــــو نیستی دل این چتــــر ،  وا نخــــواهد شد

غمی ست باران...وقتی هوا هوای تو نیست...

ا.معادی

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 11:22 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

همسایه ی همیشه ی ناآشنا؛سلام


 یک نامه ام، بدون شروع و بــــدون نام

امــروز هـم مطابق معمـــــول ناتمــــام

خوش كرده ام كنارتو دل وا كنم كمی

همسایه ی همیشه ی ناآشنا؛سلام

ازحال و روز خودكه بگویم،حكایتی است

بـی صفحه زندگانــی بـی روح و كم دوام

جــویای حـــال از قلــم افتاده هـــا مباش

ایام خوش خیالی و بی حالی ات،به كام!

دردی دوا نمی كنــد از متن تشــنه ام

چیزی شبیه یک دل در حــال انهــــدام

در پیشگــاه روشــن آییــنه می زنـــم

جامی به افتخــــار تو با بــاد روی بــام

باشد برای بعد اگــــر حرف دیگری است

تا قصه ای دوباره از این دست، والسلام!

 

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 11:17 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 8:58 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

داستان عاشقانه جدایی،تویی تنها عشقم

بهمن پسر 26 ساله ای بود که با دختری به نام آرمیتا دوست بود.

 از دوستی این دو 10 ماهی می گذشت و بهمن روز به روز به

دوست دخترش بیشتر عادت می کرد. تمام این 10 ماه آنان

 تمام فرصت بیکاری شان را با هم می گذراندند.

هر دو دانشجو بودند و اصلا دوستی شان در دانشگاه رقم خورده بود.

آنها جوری به هم عشق می ورزیدند که به غیر از

بچه ها خیلی از استادها هم از رابطه اونا باخبر بودند.

اما داستان از جایی شروع شد که روز ولنتاین نزدیک

 بود و هر دو به خصوص بهمن به فکر کادویی زیبا برای آرمیتا بود.

بهمن به یک مغازه رفت تا برای دوست دخترش هدیه

 بگیره وقتی داخل مغازه شد گفت خانم ببخشید این چنده  :

دختر رویش را برگردون تا قیمت بگه

وقتی قیمتو گفت چهره اش نمایان شد

 و موجی بهمن رو گرفت.اره انگاری بهمن در یک نگاه از

 دخترک خوشش آمده بود و عاشقش شده بود در سکوت بود که

دختره پرسید : می خوای هدیه ولنتاین برای دوست دخترت بگیری ؟

بهمن در فکر بود یهو سراسیمه جواب داد:

نه بابا من دوست دختر ندارم شما دعا کن خدا یکی نصیب کنه.

چه چیزی حسه عشقو در بهمن بوجود اورده بود

شایدم اصلا عشق نبود و هوس بود اما هر چیزی

 که بود تمام یاد آرمیتا رو از یاد بهمن برده بود.

بهمن دید کسی در مغازه نیست به دخترک گفت :

شما منو به یاد عشق گمشده ام می اندازید می تونیم با هم باشیم.

بهمن انگار یادش رفته بود اصلا باسه چی تو اون مغازس .

دخترک خوشحال شد و با کمی اکراه گفت اره می تونیم.

و این گونه بود آغاز دوستی بهمن و سارا.

سارا در اون مغازه کار می کرد و اندام و ظاهر جذابی

 داشت که احتمالا همین باعث شد تا بهمن با او دوست شود.

بهمن از اون روز بیشتر وقتش با سارا بود و کمتر با آرمیتا می گشت.

بهمن حتی روز ولنتاین با قراری که با ارمیتا گذاشته بود

 عمل نکرد و ارمیتا بیچاره با هدیه ای که برای بهمن

 خریده بود 2 ساعت در کافی شاپ منتظر بود اما خبری از بهمن نبود

بهمن با سارا بود و هدیه گرانبهایی برای او خریده بود؛

ارمیتا ناراحت بود و دیگه خودش شک کرده بود ؛

دیگر رابطش با بهمن قطع شده بود ؛ تا روزی که

بهمن با تعدادی کارت عروسی وارد کلاس شد ؛ و کارتها رو پخش کرد

 خیلی از بچه فکر می کردند عروس ارمیتاس و به او تبریک می گفتند

 اما آرمیتا همه رو انکار می کرد؛ وقتی کارتها رو باز کردند

 دیدند نوشته بهمن و سارا که تو اون زمان استاد پرسید

 بهمن مگه ارمیتا عشق تو نبود؟

تو همین لحظه آرمیتا گفت : خواهش می کنم استاد بس کنید .

بهمن گفت : آرمیتا خانوم پلی بود برای من برای رسیدن به عشقم.

در این لحظه آرمیتا با چشمهای گریون کلاسو ترک کرد.


بهمن یادش رفته بودکه زمانی روزی 100 بار به آرمیتا می گفت : تویی تنها عشقم.

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 1:38 قبل از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

به سلامتی دختر و پسری که

The health of girls and a boy

به سلامتی دختر و پسری که …

سلامتی پسری که یه روز عاشق شد. . .

سلامتی دختری که یه روزعاشق شد. . .

سلامتی پسری که اندازه یه نگاه هم به عشقش خیانت نکرد. . .

 

سلامتی دختری که هیچی کم نذاشت. . .

سلامتی عشق پاکشون. . .

سلامتی اون همه خاطره ها و شیطنت هاو دیووونه بازی های زیر بارون

قرار گذاشتن ها خیس شدن ها از سرما به خود لرزیدن ها. . .

سلامتی دوستی که زیراب پسرو به دروغ زد. . .

سلامتی دختری که حرف دوست مثل خواهرش رو باور کرد. . .

سلامتی دختری که بی خبر خطش خاموش شد. . .

سلامتی اون قسم ها اون دوست دارمهایی که هیچوقت تحویل داده نشد. . .

سلامتی پسری که هر چی قسم خورد خواهش کرد اثری نداشت. . .

سلامتی دختری که با چشم خیس به پسر گفت ازت بدم میاد. . .

سلامتی پسری که رفت خدمت تا زود برگرده و دلشو بدست بیاره بره خواستگاری. . .

سلامتی ۲۱ ماه پست دادن ها و لحظه شماری ها دور بودن ها. . .

سلامتی روزی که پسر دعوت شدبه جشن عقد عشقش. . .

سلامتی اون شب. . .

سلامتی اون دوستایی که بخاطر حال پسر بغض داشتن

اما پسر خندیدتا جشن خراب نشه. . .

سلامتی اون خنده ی زوری. . .

سلامتی عروسی که ماه شده بود. . .

سلامتی عاقدی که اومد. . .

سلامتی شناسنامه ها. . .

سلامتی بغض پسر. . .    سلامتی بار اول. . .

سلامتی بغض پسر. . .    سلامتی بار دوم. . .

سلامتی بغض پسر. . .   سلامتی بارآخر. . .

سلامتی پلاک زنجیری که پسر واسه زیر لفظی روز عقدش گرفت تو جیبش موند. . .

سلامتی زیر لفظی که یکی دیگه داد. . .

سلامتی پسری که هنوز امید داشت که به عشقش میرسه. . .

سلامتی اجازه بزرگترها. . .

سلامتی بله. . .

سلامتی بغض پسر. . .سلامتی چشم خیس دوستان. . .

سلامتی اون حلقه  که جایگزین حلقه پسر شد. . .

سلامتی ماشین عروس. . .

سلامتی سستی زانو. . .سلامتی سیاهی چشم. . .

سلامتی اون شب. . .

سلامتی پاکت سیگار و نخهایی که با نخ قبلی روشن شد. . .

سلامتی فرداش. . .

سلامتی مهمونی که دختر گرفت. . .

سلامتی دوستایی که جمع شدن. . .

سلامتی شب و روزایی که سخت گذشت. . .

سلامتی دوستی که به دختر گفت اون حرفو به دروغ گفت از رو حسادت. . .

سلامتی دختری که با تمام وجود گریه کرد. . .

سلامتی تیغی که تیز بود. . .سلامتی رگ دست. . .

سلامتی دختری که خودکشی کرد. . .

سلامتی لحظه ای که به پسر خبر دادن . . .

سلامتی ملاقات تو بیمارستان. . .

سلامتی اون ۵ و ۶ دقیقه ی تنها با دختر. . .

سلامتی اون چشمای نیمه باز خیس. . .

سلامتی شرم دختر. . .سلامتی صبر پسر. . .

سلامتی قسمهایی که پسر به دختر داد تا فراموش کنه که زندگیش خراب نشه. . .

سلامتی قسم جون پسر. . .

سلامتی قبول کردن دختر. . .

سلامتی لحظه خداحافظی. . .

سلامتی چشمای خیس. . .سلامتی یه عمر تنهایی. . .

سلامتی حرفایی که نمیشد گفت ولی یه متن شد. . .

سلامتی خنده هایی کودکی که توی راه بود. . .

سلامتی دختری که مادر شد. . .

سلامتی پسری که حسرت پدر بودن تا ابد به دلش موند. . .

سلامتی هق هق هایی که پست شد تا دلی آروم شه. . .

سلامتی امشب. . .

سلامتی همه ی عاشقایی که هر گز به عشقشون نرسیدن

واز دور نگران یکی یه دونه شون بودن و با بغض با سکوتشون گفتن آهای غریبه

این که دستش توی دستای تویه همه دنیای منه

خیلی مراقبش باش. . .

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 1:35 قبل از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید :

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید :
چرا مرا دوست داری …؟
چرا عاشقم هستی …؟
پسر گفت :
نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم …
دختر گفت :
وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی .!.!.؟
پسر گفت :
واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم …
دختر گفت : اثبات.!.!.؟
نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم …
شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد…
اما تو نمی توانی این کار را بکنی …
پسر گفت :
خوب … من تو رو دوست دارم …
چون … زیبا هستی…
چون… صدای تو گیراست …
چون… جذاب و دوست داشتنی هستی…
چون … باملاحظه و بافکر هستی …
چون … به من توجه و محبت می کنی …
تو را به خاطر لبخندت … دوست دارم …
به خاطر تمامی حرکاتت… دوست دارم …
دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد …
چند روز بعد …
دختر تصادف کرد و به کما رفت…
پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت…
نامه بدین شرح بود …:
عزیز دلم …
تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم …
اکنون دیگر حرف نمی زنی …
پس نمی توانم دوستت داشته باشم …
دوستت دارم …
چون به من توجه و محبت می کنی …
چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی…
نمی توانم دوستت داشته باشم…
تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم …
آیا اکنون می توانی بخندی …؟
می توانی هیچ حرکتی بکنی …؟
پس دوستت ندارم …
اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد…
در زمان هایی مثل الان…
هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم…
آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دارد …؟
نه هرگز … و من هنوز دوستت دارم …

 

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 1:26 قبل از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

اس ام اس

دارد برف می آید
در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کرد
تا برف زمستانی از شوق حضورت بهار را لمس کند
.
.
.
توی این برف و سرما میتونم خودمو گرم کنم
امــا . . .
جواب دلمو چی بدم ؟!
.
.
.
باران یا برف … چه فرقی میکند ؟
تو که باشی ، هوا که هیچ ؛ زندگی خوب است …
.
.
.
شال و کلاه می بافم با خیالت تا در سرمای نبودنت یخ نبندم
.
.
.
تا وقتی تو هستی که دستانم را بگیری ، آرزو میکنم هر روز زمین بخورم !
کاش تابستانها هم برفی بود !

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 1:23 قبل از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

خبر داری که دلتنگم

خبر داری که دلتنگم
خبر داری که چند روزه
دارم با غصه میجنگم؟
.

 

.
خبر داری که عاشق کرد
منو چشم های آرومت
خبر داری خبر دارم
از اون عشق های پنهونت؟

چه کردی با دلم اینبار
زده تکیه به هر دیوار
کجاست اون قلب بی مهرت
بشه برای من اون یار

بدون یک روز اگه باشی
بجای قلب این بیمار
تمنا میکنی مردن
به جان من , شبی یک بار

 

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 1:11 قبل از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

ای دل... ای بی کسی....

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 11:56 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

آری آغاز دوست داشتن است

روی شعرم ستاره می‌بارد
در زمستان دشت کاغذها
پنجه‌هایم جرقه می‌کارد 

 

شعر دیوانه‌ی تب‌آلودم
شرمگین از شیار خواهش‌ها
پیکرش را دوباره می‌سوزد
عطش جاودان آتش‌ها 

آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست 

شب پر از قطره‌های الماس است
از سیاهی چرا هراسیدن 
آنچه از شب به جای می‌ماند
عطر سکرآور گل یاس است 

آه بگذار گم شوم در تو
کس نیابد دگر نشانه‌ی من
روح سوزان و آه مرطوبت
بوزد بر تن ترانه من 

آه بگذار زین دریچه باز
خفته بر بال گرم رویاها
همره روزها سفر گیرم
بگریزم ز مرز دنیاها 

دانی از زندگی چه می‌خواهم
من تو باشم.. تو.. پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو.. بار دیگر تو 

آنچه در من نهفته دریایی ست
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین طوفان
کاش یارای گفتنم باشد 

بس که لبریزم از تو می‌خواهم
بروم در میان صحراها
سر بسایم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها 

بس که لبریزم از تو می‌خواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبک سایه به تو آویزم 

آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست 


آغاز اسیر دوست داشتن پایان

 

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 2:41 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

حجم ِ دلتنگـی هایمـ
آنقدر زیــآد مـی شـود
که دنیــا با تمامـ ِ وسعتش برایمـ تنگـ مـیشود
دلتنگِـ کـسـی ڪـه گردش روزگارش
بـهـ من ڪـه رسیـد از حرکـت ایستاد
دلتنگ ِ ڪـسـی ڪـه دلتنگـی هایمـ را ندیـد
دلتنگِـ خودمـ
خودی ڪـه مدتهاست گمـ کـرده امـ

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 2:54 قبل از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

((چـذابـة))

ماتنفع ادموعچ بعد
طول الدهر لو تبچين
چذابة؛ دمعچ مو ندم
دمع الندم يعمي العين
چنتي حلم بالنسبة اليّ
ثوب العفاف أتلبسين
وردة وشتلتچ بالكَلب
ماادري عوسج تصفين
طبعچ ملاك اتصورت
حب وحنان أتحملين
سعفة نخل طبعچ صفة
وية الرياح أتميلين
جَرَحني ياحيف الزمن
وأنتي بجروحي أتلعبين
جربتچ وخاب الأمل
كَمتي بغرورچ تمشين
ندمانه اجيتي أبلا خجل
برموشي جرحي أتشلين؟؟
سيفچ كَطع چفي امس
وشلون أسامح تردين؟؟
كَلبي الِخلِص بمحبتچ
ما يكَدر أيحب مرتين
كلشي انتهة من عشرتچ
دمعـة نـدم ما تسويـن

***************
جلال البطاط

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 4:3 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

تو را

تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیستم دوست دارم

برای خاطر عطر نان گرم

و برفی که آب می‌شود

و برای نخستین گل‌ها

تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم

تو را به جای همه کسانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم

بی تو جز گستره‌یی بی‌کرانه نمی‌بینم

میان گذشته و امروز.

از جدار آیینه‌ی خویش گذشتن نتوانستم

می‌بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم

راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می‌برند.

تو را دوست می‌دارم برای خاطر فرزانه‌گی‌ات که از آن من نیست

به رغم همه آن چیزها که جز وهمی نیست دوست دارم

برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم

می‌اندیشی که تو تردیدی اما تو تنها دلیلی

تو خورشیدی رخشانی هستی که بر من می‌تابی

هنگامی که به خویش مغرورم؟

سپیده که سر بزند

در این بیشه‌زار خزان زده شاید گلی بروید

شبیه آنچه در بهار بوئیدیم

پس به نام زندگی

هرگز نگو هرگز…؟

 

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 4:48 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 4:45 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

زندگی یعنی چه؟

شب آرامی بود

می‌روم در ایوان، تا بپرسم از خود

زندگی یعنی چه؟

مادرم سینی چایی در دست

گل لبخندی چید، هدیه‌اش داد به من

خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا

لب پاشویه نشست

پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد

شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین

با خودم می‌گفتم:

زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

رود دنیا جاریست.....

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 4:41 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

بر روی ما نگاه خدا خنده می زند،
    هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم.
             زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش،
                    پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم
                            پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود،
                                    بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا.
                                            نام خدا نبردن از آن به که زیر لب،
                                                     بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا.
                                                            ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع،
                                                                   بر رویمان ببست به شادی در بهشت.
اومی گشاید اوکه به لطف و صفای خویش،
     گوئی که خاک طینت ما را ز غم سرشت.
           توفان طعنه، خنده ی ما را ز لب نشست،
                  کوهیم و در میانه ی دریا نشسته ایم.
                         چون سینه جای گوهر یکتای راستیست،
                               زین رو بموج حادثه تنها نشسته ایم.
                                     مائیم … ما که طعنه زاهد شنیده ایم،
                                            مائیم … ما که جامه تقوی دریده ایم؛
                                                   زیرا درون جامه بجز پیکر فریب،
                                                         زین هادیان راه حقیقت، ندیده ایم!
                                                               آن آتشی که در دل ما شعله می کشید،
                                                                        گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود؛
دیگر بما که سوخته ایم از شرار عشق،
         نام گــــــناه کاره رسوا! نداده بود.
                بگذار تا به طعنه بگویند مردمان،
                       در گوش هم حکایت عشق مدام! ما.
                              هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
                                       ثبت است در جریده عالم دوام ما

ندا

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 4:35 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
ادامه مطلب
[ برچسب:, ] [ 4:34 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

دلم شور گذشته را ميزند . . .

دلم شور می زند ,

نه شورِ آینده را ...

برای گذشته نگرانم ...!

برای روز های گرمی که می ترسند دیگر تکرار نشوند ...

و من برایشان نگرانم ,

روز هایی که پر از عشق بود و شاید دیگر تکرار نشوند

و دلم شور می زند برای سکوت سرد آینده ...

که نه شقایق در آن رشد می کند ...

و نه آسمان آبی می ماند ...

دلم شور می زند ...

برای مرگ سرسبزی عشق ...

که از آن جز بیابانی باقی نمانده

و دلم شور می زند ...

برای خودم که بغضم را به سیگار می گویم و ...

درد و دل هایم را به دیوار ..

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 4:33 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

سربلند

سراپا اگر زرد پژمرده ایم 

 

ولی دل به پاییز نسپرده ایم 

 

چو گلدان خالی ، لب پنجره 

 

پر از خاطرات ترک خورده ایم 

 

اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم 

 

اگر خون دل بود ، ما خورده ایم 

 

اگر دل دلیل است ، آورده ایم 

 

اگر داغ شرط است ، ما برده ایم

 

اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !

 

اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !

 

گواهی بخواهید ، اینک گواه :

 

همین زخمهایی که نشمرده ایم !

 

دلی سربلند و سری سر به زیر 

 

از این دست عمری به سر برده ایم

 

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 4:30 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

از صداى سخن عشق، ندیدم خوشتر

یادگارى که در این گنبد دوار بماند

ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری

برحذر باش که سر می شکند دیوارش.

گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید

گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید

می مخور با همه کس، تا نخورم خون جگر

زلف بر باد مده، تا ندهی بر بادم

شیوه و ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح

چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش

گفته بودی که: شوم مست و دو بوست بدهم

وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک

زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم

طره را تاب مده تا ندهی بربادم

در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن

شرط اول قدم آنست که مجنون باشی

گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر

آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم

می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست

کـه چرا دل به جگرگوشـه مردم دادم

بگفتمش: به لبم بوسه ای حوالت کن

به خنده گفت : کی ات با من این معامله بود!؟

فاش می گویم و از گفته خود دلشادم

بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم.

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

رخ برافروز، که فارغ کنی از برگ گُلم

قد برافراز، که از سرو کنی آزادم

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور

کلبه‏ء احزان شود روزی گلستان غم مخور

گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد،

گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید.

امشب زغمت میان خون خواهم خفت

وزبستر عافیت برون خواهم خفت

روز اول رفت دینم در سر زلفین تو

تا چه خواهد شد درین سودا سرانجامم هنوز

شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را

یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم

تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو

پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو

خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد

که از خیال تو خاکم شود عبیر آمیز

نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست

خیال روی تو در هر طریق همره ماست

شهره ی شهر مشو، تا ننهم سر در کوه.

شور شیرین، منما تا نکنی فرهادم

گفتی که پس از سیاه رنگی نبود. .

پس موی سیاه من چرا گشت سپید

ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم.

با ما منشین و گرنه بد نام شوی

تا آسمان ز حلقه بگوشان ما شود.

کو عشوه ای زابروی همچون هلال تو.

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:ندا, ] [ 4:24 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

 

دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من

 

گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟

کجا روم که راهی به گلشنی ندانم

 

که دیده برگشودم به کنج تنگنا من

نه بسته‌ام به کس دل، نه بسته کس به من دل

 

چو تخته‌پاره بر موج، رها، رها، رها من

ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک

 

به من هر آن که نزدیک، ازو جدا، جدا من!

نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی

 

که تر کنم گلویی به یاد آشنا من

ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟

 

که گویدم به پاسخ که زنده‌ام چرا من؟

ستاره‌ها نهفتم در آسمان ابری

 

دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 4:20 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

سوختم ازعشقم

سینــــه از آتـش دل در غم جانـانـه بسوخـت

آتـشــی بـود در این خـانـه که کاشانه بسوخـت

تـنــم از واسـطــه دوری دلـبــر بـگـداخــــــت

جـانــم از آتــش مـهــر رخ جـانـانـــه بسوخـت

سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع

دوش بر مـن ز سر مهـر چـو پروانـه بسوخـت

آشنـائـی نه غریـبـست که دلسـوز مـن است

چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخـت

خـرقـــــه زهـد مـرا آب خـــــرابـات ببــــــرد

خـانـــه عقـل مـرا آتـش مـیـخـانــــه بسوخـت

چـون پیـالـه دلم از تـوبـه که کـردم بشکسـت

همچـو لالـه جگـرم بی مـی و خمخــانه بسوخـت

ماجـرا کم کـن و بازآ کـه مـرا مـردم چـشـــــــم

خـرقـه از سـر بـدرآورد و بشـکـــرانـه بسوخـت

تــرک افسـانـه بگـو حـافــظ و مـی نـوش دمی

که نـخـفـتـیـم شـب و شمـع بافسانـه بسوخـت

bin29_www.jahaniha.com_

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:, ] [ 4:17 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]

دوست میدارم که با خویشان خود بیگانه باشم
همدم عقلم چرا همصحبت دیوانه باشم
دل به هر کس کی سپارم من در دلها مقیم
تا نتوانم شمع مجلس شد چرا پروانه باشم
آزمودم آشنایان را فغان از آشنایی
آرزومندم که با هر آشنا بیگانه باشم
مرغ خوشخوانم وگر در حلقه زاغان نشینم
کی توانم لحظه ای در نغمه مستانه باشم
مردمی گم شد میان آشنایان از تو پرسم
با چنین نامردمان بیگانه باشم یا نباشم 

 

خداگو با خداجو فرق دارد
حقیقت با هیاهو فرق دارد
بسا مشرک که خود قرآن بدست است
نداند در حقیقت بت پرست است 

 

بار الها بال پروازم ببخش
روح آزاد سبکتازم ببخش
عاشق بزم تو ام ،راهم بده
عقل روشن ،جان آگاهم بده 

 

عارف كسي بود كه به شب اي خدا كند
با سوز سينه خسته دلان را دعا كند
پيچد سر از عنايت سلطان به كبر و ناز
در كوي فقر قامت خدمت دو تا كند
بر پاي شاه اگر سر ذلت نهاده است
با شرم توبه سجده ي حق را قضا كند

 

گر با سحر خو کنی بانگ خدا را بشنوی
دل را اگر گیسو کنی ، هرشب ندا را بشنوی
در آن سکوت جانفزار از عرش می آید صدا
گوش دگر باید ترا تا آن صدا را بشنوی  

 

اگر كه گل رود از باغ باغبانان چه كند ؟
چو بي بهار شود با غم خزان چه كند ؟
كسي كه مهر گل از دل نميتواند كند
به باغ خشك در ايام مهرگان چه كند
به گريه زنگ غم از دل بشوي و شادان باش
دل گرفته غم خفته را نهان چه كند ؟ 
 
ای یاد تو در ظلمت شب همسفر من
وی نام تو روشنگر شام و سحر من
جز نقش تو نقشی نبود در نظر من
شبها منم و عشق تو و چشم تر من
وین اشک دمادم که بود پرده در من
در عطر چمن های جهان بوی تو دیدم
در برگ درختان سر گیسوی تو دیدم
هر منظره را منظری از روی تو دیدم  

 

نیمشب همدم من دیده گریان من است
ناله مرغ شب از حال پریشان من است
خنده ها برلب من بود و کس آگاه نشد
زین همه درد خموشانه که بر جان منست
قافل از حق شدم و قافله عمر گذشت
ناله ام زمزمه روح پریشان منست
در بر عشق بسی دم زدم از رتبت عقل
گفت خاموش که او طفل دبستان من است  

 

خداجو با خداگو فرق دارد
حقیقت با هیاهو فرق دارد
خداگو حاجی مردم فریب است
خداجو مومن حسرت نصیب است
خداجو را هوای سیم و زر نیست
بجز فکر خدا،فکر دگر نیست 

 

الاهی غمم بار خاطر نباشد
که در غم مرا جان صابر نباشد
الاهی نباشد وداعی و گر هست
برای کسی بار آخر نباشد
به هنگام کوچ عزیزان الاهی
نگه کردن از چشم شاعر نباشد
الاهی کسی را که من دوست دارم
به دوران عمرم مسافر نباشد 

 

آمدی با تاب گیسو ،تا که بی تابم کنی
زلف را یکسو زدی،تا غرق مهتابم کنی
آتش از برق نگاهت ریختی بر جان من
خواستی تا در میان شعله ها آبم کنی 

 

زندگي يعني چه؟ يعني آرزو كم داشتن
چون قناعت پيشگان روح مكرم داشتن
جامهي زيبا بر اندام شرف آراستن
غير لفظ آدمي معناي آدم داشتن
قطره ي اشكي به شبهاي عبادت ريختن
بر نگين گونه ها الماس شبنم داشتن
نيمشب ها گردشي مستانه در باغ نياز
پاكي عيسي گزيدن عطر مريم داشتن
با صفاي دل ستردن اشك بي تاب يتيم
در مقام كعبه چشمي هم به زمزم داشتن
تا برآيد عطر مستي از دل جام نشاط
در گلاب شادماني شربت غم داشتن
مهتر رمز بزرگي در بشر داني كه چيست
مردم محتاج را بر خود مقدم داشتن
مهلت ما اندک است وعمر ما بسیار نیست
در چنین فرصت مرا با زندگی پیکار نیست
سهم ما چون دامنی گل نیست در گلزار عمر
یار بسیار است اما مهلت دیدار نیست
آب و رنگ زندگی زیباست در قصر خیال
جلوه این نقش جز بر پرده ی پندار نیست
با نسیم عشق باغ زندگی را تازه دار
ورنه کار روزگار کهنه جز تکرار نیست 


 
به من مگو که خدا را ندیده ام هرگز
اگر خدا طلبی
خدا در اشک یتیمان رفته از یاد است
خدا در آه غریبان خانه بر باد است
اگر خدا خواهی
درون بغض زنان غریب، جای خداست
دل شکسته هر بینوا سرای خداست 


 
خداوندا به دلهای شکسته
به تنهایان در غربت نشسته
به مردانی که در سختی خموشند
برای زندگانی، جان میفروشند
همه کاشانه شان خالی زقوت است
سخنهاشان نگاهی در سکوت است
به طفلانی که نام آور ندارند
سر حسرت به بالین میگذارند
به آن< درمانده زن> کز غم جانکاه
نهد فرزند خود را بر سر راه
به آن جمعی که از سرما بخوابند
ز <آه> جمع، <گرمی> میستانند
به آن چشمی که از غم گریه خیز است
به بیماری که با جان در ستیز است
به دامانی که از هر عیب پاک است
به هر کس از گناهان شرمناک است
دلم را از گناهان ایمنی بخش
به نور معرفتها روشنی بخش

7learn giftha irprogram myfreefarm mftvanak
[ برچسب:ندا، شعر ادبیاتی, ] [ 4:7 بعد از ظهر ] [ ندا ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد